/به بهانه روز جهانی عصای سفید/
گفتوگوی ایسنا با تنها نابینای سامانه 137
زندگی را هرجور بگیری دنبالت میآید. من ساده گرفتم ساده آمد. بعضی از
معلولان مشکل دارند، بعضی از مردم عادی هم مشکل دارند. اکثر مردم خوب
هستند، ولی عده انگشتشماری دودوزهبازی در میآورند. یکی دو بار به خاطر
این دودوزهبازها کارم به کلانتری کشید. مامور کلانتری میگفت تو دروغ
میگویی، داری فیلم بازی میکنی که نابینا هستی. البته آن مامور هم مقصر
نبود، قبلا به شخصی که خودش را به نابینایی زده بود برخورده بود، فکر
میکرد من هم دارم ادا درمیآورم.
ایرانی جماعت مردمان خوبی هستند، اما این اواخر آن خوبی دارد رخت
برمیبندد. هنوز برای مردم جا نیفتاده که چطور با کسی که عصا در دست
میگیرد برخورد کنند. من دوست دارم مردم ما به خوبی و متانت قبل برگردند و
بپذیرند که هر کس عصا دستش میگیرد حتما گدا نیست، حتما دزد نیست، حتما
کارتنخواب نیست. من ترحم را نمیپذیرم اما دوست دارم همانطور که هستیم ما
را بپذیرند و طبق آن برخورد کنند. اگر ترحم را بردارند، مهربانی را بیشتر
قاطی کنند مردم خوبی هستند.
نابینا در سامانه ۱۳۷ شهرداری منطقه ۳
اسحاق محمدی که به گفته خودش تنها نابینای شاغل در سامانه 137 شهرداری
تهران است اظهار میکند: حدود 9 سال با شرکتهای پیمانکاری فضای سبز به
عنوان اپراتور همکاری میکردم تا اینکه با توجه به روحیات و تخصصم وارد
سامانه 137 شهرداری تهران شدم. خدا را شکر در مورد استخدامم هیچ مخالفتی
نشد. از طریق کمیته منابع انسانی منطقه سه همه نظرات نسبت به من مساعد بود
و پذیرفته شدم. به هر حال نگاه کسانی که با استخدامم موافقت کردند مثبت
بوده است. هیچ کدام را نمیشناسم ولی برایشان دعا میکنم. خوشحالم به خاطر
اینکه تواناییام را نادیده نگرفتند وخوشحالتر به خاطر اینکه معلولیتم
را نادیده گرفتند. در ناحیه پنج منطقه سه کار میکنم. ما پیامهای مردم را
از سیستم دریافت و ارجاع میکنیم به واحدهای مربوطه و سپس پاسخ واحدها را
تایپ و به منطقه و مرکز ارسال میکنیم.
قبلا این امکانات نبود و شاید پذیرش این که یک فرد نابینا بتواند با
کامیپوتر کار کند سخت بود، اما الان با توجه به امکانات، من مثل یک فرد
بینا پشت کامپیوتر مینشینیم پیام دریافت میکنم، پرینت میگیرم، ارسال
میکنم؛ مثل یک فرد بینا. ضمنا من دبیر کانون معلولان ناحیه دو منطقه سه هم
هستم. من یک پیشنهاد دارم و آن این است که وزارتخانهها و شهرداریها از
افراد دارای معلولیتی که آشنا به مسائل معلولین و قوانین جاری ادارات هستند
برای مشاوره استفاده کنند تا معلولین اینقدر گرفتار مشکلات اداری آن
ارگانها نباشند.
بچه بودم از در و دیوار بالا میرفتم
چهار تا برادر دارم که دو تن مثل من نابینا و دو تن بینا هستند. سه خواهر
هم دارم که خدا را شکر هر سه بینا هستند. من قبلا خوب میدیدم ولی به مرور
بیناییام از بین رفت و الان مسافت دو متری جلوی پایم را به سختی میبینم.
R.P یکی از بیماریهای چشم من است. من مشکل قرینه، شبکیه، عصب، کوررنگی و
شب کوری همه را با هم دارم. به هیچ بیماری چشمی نه نگفتم!.
نابینا در سامانه ۱۳۷ شهرداری منطقه ۳
در مدرسه استثنایی شهید محبی پونک درس میخواندم. اتفاقا یک معلم تاریخ
داشتیم که تن صدایش بم بود، شبیه صدای شما (خبرنگار)! از در و دیوار بالا
میرفتم. همه مدرسه از دستم عاصی بودند. معلمها به پدرم میگفتند همه
مدرسه یک طرف بچه شما یک طرف. در آن مدرسه سه چهار بار سرم شکست، یکی دو
بار هم سر بچهها را شکستم. یک بار زیر درخت توت پاره آجر پرت کردم که توت
بیفتد. به شاخه نخورد، خورد به سر هم کلاسیام! نمرههایم بد نبود درسخوان
نبودم الان هم نیستم اما نمرههایم بد نبود.
با 100 هزار تومان ازدواج کردم
12 سال است ازدواج کردهام. همسرم نیز نابینا است. 22 بهمن 81 عقد و
عروسیمان در یک روز انجام شد. با 100 هزار تومان عروسی کردیم! آن موقع
بیکار بودم. مشکلات خاصی داریم، ولی اگر آنها را کنار بگذاریم زندگی خوب
است. از زندگیمان راضی هستیم، شکر.
بزرگترین مشکل ما مسکن است. ما مستاجریم. در یک زیرزمین 70 متری زندگی
میکنیم که هشت تا پله دارد، حفاظ هم ندارد. اگر صاحبخانه ماشینش را در
حیاط نگذارد خطر سقوط ما را تهدید میکند.
در مسکن مهر ثبت نام کردیم ولی گفتند به تو مسکن نمیدهیم، چون فرم "ج"ات
قرمز است. سال 74 خانمم از طریق انجمن نابینایان برای مسکن ثبتنام کرده و
اسمش رفته توی لیست وزارت مسکن، فرم جیم ما هم شد قرمز! یک خانه در کیانشهر
دادهاند که سند ندارد، پایان کار هم ندارد و قابل سکونت برای من و خانمم
نیست. چون سند ندارد اختیار فروشش را هم نداریم. با این وضعیت فکر میکنم
تا آخر عمر اثاثم روی کولم باشد. میگویند به خانمات خانه دادهایم. سوال
من این است که آیا من خرج خانه را میدهم یا خانمم؟
با همه این احوال رابطهمان با هم خوب است. درست است که مشکلاتی داریم، ولی
اگر مشکلات نباشد زندگی به درد نمیخورد. قشنگی زندگی به همین است دیگر.
همسرم خانهدار است. از حقوقم راضیام. باز هم شکر.
نایب قهرمان دوی سرعت نابینایان ایران بودم اما ...
قبلا ورزش دوومیدانی انجام میدادم. نایب قهرمان دوی سرعت ایران هم شدم تا
اینکه در سال 80 عطای دوومیدانی را به لقایش بخشیدم. از ورزش آزده خاطر
شدم. حس میکردم حقم بیشتر از چیزی است که به من میدهند. چند سال کلا ورزش
را رها کردم تا اینکه به گلبال و جودو رو آوردم. گلبال هفتهای یک بار و
جودو هر از گاهی. تفریح خاصی جز ورزش ندارم. یا سر کار هستم، یا دانشگاه،
یا باشگاه.
از بهزستی هیچ وقت خوب نگفته و نمیگویم
از بهزستی هیچ وقت خوب نگفته و نمیگویم. بهزیستی باید باشد و وجودش لازم
است اما متاسفانه به مشکلات معلولان توجهی نمیکند. بهزیستی متولی معلولان
است اما بعضی وقتها که به آنجا میروم برخورد کارمندان بهزیستی آنقدر بد
است که از خودم پشیمان میشوم که چرا به آنجا رفتهام. زنگ میزنیم
میگوییم عصا دارید؟ میگویند نه. ساعت دارید؟ نه. ساعت و عصا را باید
بهزیستی تهیه کند. میگویند خودتان بخرید. اگر قرار باشد خودم بخرم چه
لزومی دارد که اسمم وارد لیست بهزیستی باشد؟
من بچه ندارم رفتم بهزیستی فرزند خوانده بیاورم گفتند به شما بچه نمیدهیم
چون هردو شما نابینا هستید، خانه ندارید، حقوقتان کافی نیست، مدرک
تحصیلیات هم روانشناسی نیست! پس شرایط نگهداری بچه را ندارید. آن موقع بود
که فهمیدم فرزندخوانده گرفتن کار سختی است. آنقدر قانون را سخت کردهاند
که کسی دنبال فرزندخواندگی نمیرود. قانون خودش اینقدر پیچیده نیست که
اینها پیچیدهاش کردهاند. بعضی ارگانها شعار میدهند، اما عملا معلولیت
را محرومیت میدانند.
یارب مکن از لطف پریشان ما را
الان خانوادهها با ازدواج دو معلول مخالفت میکنند ولی نسل ما جزو کسانی
هستیم که با همه مشکلات هنوز داریم زندگی میکنیم. من همیشه میگویم اگر
مشکلی هست برای همه است، معلول وغیرمعلول ندارد. باید برخی چیزها توسط صدا و
سیما و رسانههای گروهی فرهنگسازی شود.
20 سال پیش عینک میزدم مسخرهام میکردند. هنوز یادم هست که مسخره میشدم.
الان عصای سفیدم را مسخره میکنند یا تهمت دروغگویی میزنند. تا سه سال
پیش عصا دست نمیگرفتم چون خجالت میکشیدم. یک شب به داخل جوی آب سقوط
کردم. الان دیگر عصا دست میگیرم و حرفهای بعضیها برایم مهم نیست.
از شما تشکر میکنم. لطفا بنویسید که معلولان شرایط سختی دارند شاید یک
مقدار تکان خورند و بپذیرند که به هر حال معلولان پنج درصد جمعیت این جامعه
را تشکیل میدهند و حق زندگی دارند و باید دیده شوند. همیشه با خودم این
شعر را زمزمه میکنم:
یارب مکن از لطف پریشان ما را
هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی و ما همه محتاجیم
محتاج به غیر خود مگردان ما را
گفتوگو از خبرنگار ایسنا: مجید انتظاری