شمعدانی | پایگاه اینترنتی معلولان ایران- اخبار حوزه معلولیت
بزرگترین مشکل معلولان استان البرز اشتغال است

حذف تصاویر و رنگ‌ها  | تاریخ ارسال: 1393/10/8 | 

بزرگترین مشکل معلولان استان البرز اشتغال است

من اگر یک روز با معلولان کار نکنم می میرم


برخی معلول به دنیا می آیند و برخی معلول می شوند. تفاوتی میان آنان است. اولی از همان ابتدا زندگی را اینچنین پذیرفته هرچند سخت و دشوار. اما دیگری زندگی در شرایط سالم را هم تجربه کرده. توانایی هایی داشته. احتمالا براساس آن ازدواج کرده. فرزند دارد و آرزوهایی متفاوت. چنین فردی دچار شکی است که عبور از آن کار آسانی نیست.فرحناز خاکباز مددکار اجتماعی بهزیستی  کرج است که در گفت و گو با مفاآنلاین در مورد معلولان صحبت می کند. معلولان بهزیستی کرج از خانم خاکباز به عنوان یک فرشته یاد می کنند که از خود برای این گروه مایه می گذارد جا دارد پیشاپیش از زجمات این مددکار دلسوز قدردانی و تشکر کنیم.

ضمن تقدیر و تشکر به جهت خدمات شایسته ای که سرکار عالیه به معلولان بالخصوص جامعه نابینایان ، لطفا به عنوان نخستین سوال بفرمایید که چگونه به سمت و سوی خدمت به نابینایان سوق پیدا کردید ؟ و اشاره ای هم به سوابق و مشکلات عدیده ای که در این کار وجود دارد بفرمایید ؟

فرحناز خاکباز، مددکار نابینایان هستم 24 سال است افتخار خدمت در بهزیستی را دارم که 23 سال از آن را در خدمت نابینایان بودم ، اولین بار که می خواستند بخش نابینایان را به من واگذار کنند ما کلا کارهایمان تیمی بود ، تیمی کار انجام می دادیم یعنی همه نوع معلولیت را داشتیم بینایی جسمی ، اعصاب و روان ، ذهنی و شنوایی . بعد از مدتی سازمان بهزیستی تصمیم گرفت هر معلولیتی را جدا کند. من از همان اوایل ورود به بهزیستی علاقه مند بودم بدانم که نابینایان چه کار می کنند ، چه جوری کارهایشان را انجام می دهند ، به دلیل این که همه کارهایشان شنیداری بود ، لمسی بود ولی در کرج آن امکانات نبود.من چند باری بدون اطلاع بهزیستی به بهزیستی های تهران رفتم و آنجا بازدید های به شکل رابطه ای انجام دادم و با کار نابینایان آشنا شدم. زمانی که تقسیم پرونده ها بود سازمان بهزیستی هر گروهی را به یک شخص واگذار کرد و بچه های بهزیستی مانده بودند که گروه نابینایان را به چه کسی واگذار کنند . چون کار با نابینایان یک مقدار سخت بود ، نه اینکه نابینایان خودشون سخت باشند نه اصلا ، میزان کار نابینایان زیاد است ولی چون من می دانستم که نتیجه می دهد داوطلب شدم که با بچه های نابینایان کار کنم. با 46 پرونده شروع کردم الان 1100 پرونده تحت پوشش دارم.

از سوابق تحصیل خود بفرمایید و در مورد کار با نابینایان بیشتر توضیح دهید با توجه به اینکه جامعه نابینایان از شما به عنوان یک فرشته یاد می کنند که علی رغم اینکه کمک بهزیستی اندک است شما از خود برای نابینایان مایه می گذارید؟

البته باید عرض کنم من معتقدم به شخصه من هیچ کاری نمی کنم این کار انسانی هر انسانی است نه برای بچه های نابینایان بلکه برای همه ی گروه های معلولین هدف. به هر حال این یک افتخار است که من با جامعه نابینایان کار می کنم . من در وهله اول کاردانی علوم انسانی را داشتم ولی وقتی وارد بهزیستی شدم تصمیم گرفتم که مدد کاری اجتماعی را ادامه تحصیل دهم تحصیلات مددکاری اجتماعی را نیز در مقطع کاردانی گذراندم بعد از اتمام تحصیل متوجه شدم که تجربه خیلی موثرتر از تحصیل در کار ما بود . با بچه های نابینا کار یک مقدار سخت است نه به خاطر اینکه آنها آدم های خاصی هستند اتفاقا آدم های خاصی نیستند فوق العاده توانمند هستند کار با این افراد بسیار نتیجه دارد یعنی وقتی یک مدد کار با اینها کار می کند می داند که از کار با این افراد نتیجه می گیرد و باعث افتخار آن مدد کار می شوند در نتیجه من بسیار علاقه دارم که با این افراد کار کنم و بچه هایی که سه الی چهار ساله بودند و من با آنها کار کردم الان مردان و زنان ، مادر و پدران موفقی هستند خودشان دارای فرزند هستند فرزندان آنها نوه های من هستند و این فکر که من یک روز باید از این بچه ها جدا شوم فکر می کنم بعد از جدایی بمیرم.

تعداد نابینایان در استان البرز چقدر است ؟

من تقریبی می گویم چون ما شهرستان هستیم فکر می کنم حدود 1500 در شهرستان و در استان حدود 1700 نفر هستند که 1100 نفر از آنها در بهزیستی کرج پرونده دارند مقداری هم که در قسمت های دیگر هستند با ما ارتباط دارند و بیشتر به خاطر سکونت های اقلیمی آنها در منطق دیگر پرونده دارند .

IMG_4290

از مشکلات موجود برای معلولین و بالخصوص نابینایان بفرمایید ؟آیا حمایت های لازم از این فراد صورت می گیرد و امروزه شرایط تحصیلی برای همه آنها فراهم است ؟

در وهله اول ما مشکل اشتغال را داریم یعنی بچه های نابینایان که با ما مراجعه می کنند و ادامه تحصیل می دهند البته به سختی ادامه تحصیل می دهند اینقدر سخت ادامه تحصیل می دهند که زبان من قادر به توصیف نیست چون باید برای این افراد درس روی نوار خوانده شود یعنی مادر باید اول کتاب را بخواند و روی نوار ضبط کند به چه سختی ، و بعد بچه نوار را گوش می دهد تا بتواند درس را به معلم خود پاسخگو باشد ما حتی مواردی را داشتیم که مادر در حین خواندن کتاب که صدایش در حال ضبط شدن است گریه می کند و گریه هم در نوار ضبط می شود این قدر مادر خسته می شود خیلی سخت ادامه تحصیل می دهند و بعد از اتمام تحصیل که قصد ورود به بازار کار را دارند کار برای این افراد پیدا نمی شود . وقتی مشکل اشتغال برای همه اقشار است نابینایان و جامعه معلولین دیگر با توجه به شرایط شان سخت تر است.چون این افراد می توانند یک کارهای خاص را در کشور ما انجام دهند اگر کشورهای دیگر مثلا در انگلستان بزرگترین ارتوپد دنیا یک نابیناست و آن هم ایرانی است در انگلستان مشغول به کار است ولی در ایران هنوز فضا برای این افراد فراهم نشده است بیشتر در بخش اپراتوری مشغول به کار هستند اینها می توانند در روابط عمومی در مشاوره ها هم مشغول به کار شوند چون اکثر آنها رشته های روانشناسی یا حقوق می خوانند در استان چند وکیل قدر نابینا داریم که جزو وکیل های زبده هستند که حتی در کانون وکلا هستند و مشغول به کار هستند . من از مسئولین خواهش می کنم که تا یک نابینا را می بینند فقط به چشم اپراتور نبینند بدانند که این افراد توانایی های زیادی دارند جز نوشتن که الحمدلله تکنولوژی این مشکل را هم حل کرده و بچه ها از طریق کامپیوتر می توانند این مشکل را هم حل کنند .

مطمئنا در این سالیان طولانی خاطرات تلخ و شیرینی وجود داشته که شنیدن آن برای ما و خوانندگان خالی از لطف نخواهد بود از آن روزها و خاطرات سخن بگویید ؟

من فکر می کنم در زندگی برای همه خاطرات تلخ و شیرین وجود دارد حالا چون مردم ما از آن طرف خط به ما نگاه می کنند فکر می کنند که در بهزیستی کار با نبینایان ، ناشنوایان و به طور کلی کار با معلولان تلخی زیاد دارد درد وجود دارد به دلیل اینکه من نمی توانم بگوییم نابینا یک فرد معمولی است اگر بگویم اغراق کردم ولی من تمام لحظاتم با این بچه ها شیرین بوده ، درد را زمانی احساس می کنم که من این بچه ها را از دست بدهم یعنی به خاطر مشکل تومور چشمی که دارند چون خیلی از این افراد از طریق تومور چشمی نابینا شدند ، من آن لحظه است درد را حس می کنم وگرنه اصلا خاطره تلخی با این افراد ندارم و همه خاطراتم شیرین است چون من خودم اردوی شخصی با این افراد داشتم غیر از اردوی اداری که خیلی کم اتفاق می افتد هر از چند گاهی با این بچه ها اردوی شخصی می گذاریم با هم پیک نیک می رویم . یکی از خاطراتی که من می تونم بگم که سال گذشته در استان البرز به عنوان مادر نابینایان استان البرز من را تلویزیون خواستند و من در یک مهمانی ساده در تلویزیون حضور پیدا کردم یک ساعت در شبکه استانی البرز برنامه داشتم . و اما خاطره : اولین اردویی که با بچه های نابینا رفتیم و بچه ها از من درخواست کردند که وسطی بازی کینم ، بچه نابینا وسطی بازی کردن ، شما خودتون در نظر بگیرید چقدر سخته و من دلم نمی آمد که به این بچه ها بگم نه ، این بازی نشه چون شما نابینا هستید. تصمیم گرفتیم بازی را انجام بدیم و من مثل توپ این وسط بودم هر گروه که توپ را پرتاپ می کرد من می دویدم و توپ را می گرفتم به آن گروه می دادم و با توپ جا به جا می شدم موضوع جالب و شیرین این بازی این بود که همیشه توپ به من می خورد و من باید خارج می شدم و واقعا جالب بود این بچه ها با مشکل نابینایی چه جوری دقیق هدف گذاری می کردند و همش من را هدف قرار می دادند و توپ به من می خورد و یک گروه خانم بالای پل ایستاده بودند و بازی ما را تماشا می کردند بعد از اتمام بازی من رفتم روی پل یک مقدار آب برای بچه ها بیاورم آن خانمها تعجب کرده بودند و به من گفتند که برای ما عجیب است که یک خانم چه جوری می تواند دنبال این توپ بدود یعنی من هم وسط بودم و در واقع هم توپ زننده بودم و همیشه این خاطره برای من هست و باقی می ماند در واقع اگر بچه ها بخواهند می توانند هر کسی را هدف بگیرند و آنچه که هدف زندگی شان است به آن برسند .

بزرگترین آرزوی شما در حیطه شغلی تان چه چیزی بوده است و آیا اگر بار دیگر بخواهید شغل دلخواهتان را انتخاب کنید انتخاب تان همین شغل شریف مددکاری اجتماعی و کار با نابینایان است ؟

من دقیقا از سه سالگی با بچه های نابینا کار کردم ، نه اینکه بگویم کار کردم. من سه ساله که بودم یک نابینایی در محله ما زندگی می کرد و آن زمان خیلی نابینا کارایی نداشت و آن فرد نابینا تکدیگری می کرد و من همیشه دلم برای آن نابینا می سوخت یعنی آن زمان من یک قرون پول تو جیبی بود و همیشه این یک قرون را جمع می کردم و می شد چهار ریال ، پنج ریال و بعد این پس انداز را به این فرد نابینا می دادم . اگر هزار بار متولد شوم و بخواهم شغلی را انتخاب کنم حتما کاری را انتخاب می کنم که کمک به مردم باشد حالا هر قسمتی که باشد و اگر بتوانم گروهی را انتخاب کنم حتما نابینایان را انتخاب می کنم و اگر نتوانم باز نابینایان را در یک گوشه ای از آن گروه می گذارم. بزرگترین آرزوی من هم این است که علم پیشرفت کند و این بچه ها یک روزی ببینند و این درد را نکشند که پاییز می آید رنگ ها را ببینند و زمستان می آید سفیدی برف را می بینند و بهار می آید شکوفه ها را می بینند و بچه های من فقط بوی آن را حس می کنند این برای من خیلی سخت است و تنها آرزویی که دارم این بچه ها برای یک روز برای یک بارهم که شده همه چیزهایی را که خدا واقعا به من نعمت داده و من می بینم همه این چیزها را بتوانند ببینند .بچه هاشون را ببینند ، پدر و مادرشون را ببینند ، خواب های طلایی شان را ببینند و نمی دانم آن قدر زنده باشم که این روز را ببینم یا نه.

و سخن آخر به عنوان مددکار اجتماعی و کار با معلولان

بچه های نابینای عزیزم بزرگترین افتخار من در کنار قرار دادن شماها بوده و خداوند این لطف را به من عطا کرد که در کنار شما نابینایان باشم .و در آخریکی از سروده های خودم را برای شما می خوانم :

ای به پیش چشم من ای زیباترین

ای کلامت واژه واژه دلنشین

ای چو خون عشق در رگ های من

ای امید روشن فردای من

هستی ام ، عشقم ، بهار من تویی

اخگر شب های تار من تویی

بی تو من از غصه لبریزم دریغ

منبع: مفا آنلاین

نشانی مطلب در وبگاه شمعدانی | پایگاه اینترنتی معلولان ایران:
http://shamdani.com/find-1.83.6621.fa.html
برگشت به اصل مطلب